از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی دل كندهام ولی زِ تنت با چه زحمتی میخواستم به پات سرم را فدا كنم امّا به خواهر تو ندادند مهلتی كی گفته قطعه قطعه شدن دردآور است مُردن به عشق تو كه ندارد مشقّتی بهتر نبود جای تو من كشته میشدم بیتو چگونه صبر كنم، با چه طاقتی از بس برای زخم لبت گریه كردهایم چشمی ندیدهام كه ندیده جراحتی تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن دزدیده شد تمامیِ اشیاء قیمتی این بچّهها تمامیشان لطمه خوردهاند با من ولی به شِكوه نكردند صحبتی غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین از فتح شام آمدهام با چه هیبتی شرمندهام رقیّۀ تو در خرابه ماند لطفی كن و سراغ نگیر از امانتی عبّاس اگر نبود اسارت چه سخت بود ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی شاعر: مصطفی متولی ***
نوای ترکی بسیار زیبا