ابوالفرجه یعنی اینکه گره انداخت به ابروش گره‌ها واشد

ابوالفرجه یعنی اینکه گره انداخت به ابروش گره‌ها واشد

[ حسن عطایی ]
ابوالفَرجَه، یعنی این‌که
گره انداخت به ابروهاش گره‌ها وا شد

یه جوری زد به لشکر که 
عزرائیل جا زد و با سقا جابه‌جا شد

زهره‌ها رو می‌بره غرش تو 
چشم و ابرو، عضو تو ارتش تو 

میمنه تا میسره چشم خیمه
هی می‌چرخه دنبال چرخش تو

در تو دیده که علم سپرده به تو
غیرت الله یه حرم سپرده به تو

با وفایی اینقدر که مثل خدا
(چون حسین، زینب رو هم سپرده به تو)2

(یا ابوفاضل)2

ابوالقِربَه، ابوالقاسم، هر کسی خورد
 به تیغ ابروهاش دو نیم شد

دور خیمه، پرچمشو جوری کوبید
زمین به زیر پاش دو نیم شد

رو به لشکر با این‌که با غضب بود
از امامش چن قدمی عقب بود

تو حرم داشت خواب شیرین، رقیه
(اون شبایی که نگهبان شب بود)2

کاشف الکربِ حسین شده لقبش
مستقیم به حیدر می‌رسه نسبش

از غریبیِ حسین که غیرتی شد
(رکاب اسبش پاره شد از غضبش)2

از تو چشماش، محشر پیداست
عرش خدا به روی شونه‌های سقاست
منظور حق، از قیامت

( شاید تماشای قد و بالای سقاست)2

ما شنیدیم ولی رقیه دیده
که جهان عاشقی آفریده
کُفره شاید ولی رو دوش سقا
قدره طعم خدایی رو چشیده

جز توئی که رو به لشکر ایستاده‌ای
هیشکی ایستادن دریا رو ندیده
مشک تو هر جایی که به دوش می‌کشی
(از پیمبرها لشکری صف کشیده)2

نظرات