آه در میزدند، آه... آه... آه چهل نفر میزدند آه... آه... آه هر كه را بیشتر آینه داشت بیشتر میزدند آه... آه... آه از خدا بی خبرهای كوچه بی خبر میزدند آه... آه... آه دست و پا میزد و بچه ها هم بال و پر میزدند آه... آه... آه دست ها را نمیشد بگیرند هی به سر میزدند آه... آه... آه تازیانه به پهلو به بازو شانه سر میزدند آه... آه... آه وضع او را كنیزان كه دیدند سر به در میزدند آه... آه... آه چشمشان تا به حیدر می افتاد بیشتر میزدند آه... آه... آه