آن سفرکرده که صد قافله دل همرَه اوست راه بستن روی قافلهاش دشمن و دوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش گِره افتاده حسین ابن علی در کارش کودکان در بغل مادرشان خوابیده دختران هم گلِسر بر سرشان خوابیده دخترانی که به روی پَر قو خوابیدند موقع دیدن لشکر چقَدَر ترسیدند ناگهان گفت اباالفضل به آوای جلی کور باشند همه محضر ناموس علی زینب از ناقه که بیواهمه آمد پایین زینب آمد نه بگو فاطمه آمد پایین حسین یا ثارالله...