آبرومندتر ندیدم کس کز درش کسب آبرو کردم گرچه درهای بیشماری هست من به باب الجواد رو کردم گره کور اگر به کارت هست در این خانه را بیا و بزن مهربان است و میشوی راضی باب ابن الرضا بیا و بزن نسخهی دیگر امام رضا، صاحب منبر امام رضا لقبت میبَرد دل ما را، ای علی اکبر امام رضا ( عشق من به این آقا ارادیه فارق از تعصّب نژادیه مطمئنم که رضا میخردش هرکی مثل من امام جوادیه کمتر از هیچم اگه زیاد میخوام از خود باب المراد مراد میخوام میدونم کمم نمیذارن آخه حاجتامو از امام جواد میخوام گریه درمونه پس گریه میخوام تو محرّم یه نفس گریه میخوام همه چی خلاصه میشه توی اشک به داد چشام برس گریه میخوام دینمو یقینمو ازت میخوام مشهدو مدینمو ازت میخوان میدونم رومو زمین نمیزنی رزق اربعینمو ازت میخوام نمیرم مثل گداها هرکجا رو نمیزنم به هیچکس ابدا شنیدم جواد به اون کسی میگن که خودش میگرده دنبال گدا ) نسخهی دیگر امام رضا، صاحب منبر امام رضا لقبت میبَرد دل ما را، ای علی اکبر امام رضا حکمتی داشته امام رضا، به خراسان اگر که راهی شد پدرت ساکن است اینجا پس، اهل ایران حساب خواهی شد نام زیبای تو می ناب است، رونق کسب و کار ساقیهاست یا جوادالائمه انصافا، مرقدت مشهد عراقیهاست با همه عمر کم غم افزون داشت جگرش بود مثل یک لاله گرچه نه ساله در دل خود داشت داغ زهرای هجده ساله داغ آن مادری که در کوچه جلوی چندنازدانه زدند پدری را به ریسمان بردند، مادری را به تازیانه بردند پشت در جمعیت فراوان بود، دسته دسته زدند زهرا را نور رویش که چشمشان را زد، چشم بسته زهرا را اسدالله بود و امر خدا، داد صبرش به بزدلان جرات یک نفر داد زد سر زهرا ای بر آن صاحب صدا لعنت آن دو را از خاک بیرون میکشم هر دو را در خاک و در خون میکشم آخر اینان مادرم را خسته اند پهلویش از ضرب در بشکسته اند تمام حاجت او انتقام سیلی بود از آن که مادرشان را به کوچهها میزد میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت و باز مادر مظلومه را صدا میزد قدمش ناگهان شتاب گرفت طرفش رفت و ظرف آب گرفت آب را بر روی زمین تا ریخت در همان لحظه قلب زهرا ریخت آدم تشنه تار میبیند همه جا را غبار میبیند وای اگر بی قرار هم باشد یه بیابان سوار هم باشد تازه حالا حساب کن دورش چند تا نیزه دار هم باشد این جوان پیکرش که سالم بود جگرش نه سرش که سالم بود به تنش پای نیزه باز نشد درنهایت عبا نیاز نشد نبود بابات تو روزِ جون سپردنت ولی بازم خداروشکر نریخته رو زمین تنت نبودی ریز تو هرکجا ببیننت مقطّعه نبودی که روی عبا بچیننت گذشته کارم از تو پسر داشتن حالا دارم یه آرزو من این همه تو رو صدا کردم یه بار بهم بابا بگو میبینی دلخوشیم چه ناچیزِ خدا بزرگِ و تنت ریزِ با بوسه حتّی این بدن به هم میریزه مقطعه تنت رو میچینم علیِ اصغرامو میبینم شاید علی بشی بازم که خوش به اینم خمیدنم برا تو بد نشه یوقت رو زانو اومد علی تنت لگد نشه یوقت دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدند آقام حسین