حضرت عبدالله ابن الحسن

به عمه زینبم هی التماس میکنم
دست هایم را سپر کردم برای حنجرت
عبدالله رسیده از راه...
بمونم که چی بشه؟.
جدا نمیشوم من از عمویم
عبدالله رسیده از راه
به عمه گفتم میرم حاجتمو میگیرم
گرچه در آمدنم نیست رضای تو عمو
سخن اهل عشق این سخن است..
نوه حیدریم
نکنه دیر برسم به قتلگاه
یادگار حسن تنشه لب عبداللهم
داره میکشونه سمت تو منو
عمو من اومدم
السلام علی عبدالله ابن الحسن
من هنوز نمردم که عمو
یا ثارالله
دوان دوان بیا
حسین همش میگه نیا عبدالله