گوشواره‌ام را بگیر انگشترش را پس بده

گوشواره‌ام را بگیر انگشترش را پس بده

[ حسن رضاقلی ]
گوشواره‌ام را بگیر، انگشترش را پس بده
آه، تنها دلخوشی دخترش را پس بده

موی بابا را رها کن، گیسوی من را بکش
هرچه می‌خواهی بزن، اما سرش را پس بده

اَنَا المظلوم ... 
                      * * * *
دست به معجرم نزن، منو بزن 
چادرم رو بَرندار، منو بزن 
هی عمه‌ رو نگاه کن، منو بزن 
گریه‌هامو درنیار، منو بزن

منو بزن
رو نیزه‌ها سر و نزن
منو بزن 
مادر اصغر و نزن
منو بزن 

منو بزن
به عمه‌هام لگد نزن
منو بزن
این همه حرف بد نزن 

ترسیدم
سر بابامو خودم رو شاخه‌ی درخت دیدم 
لرزیدم 
از شبی که سیلی خوردم همه‌جا رو تخت دیدم
                   

اِنقدر روی زمین، منو نکش
پشت مرکب اِنقدر، منو نکش 
حالا که پاهای من، پر آبله‌ست
دستمو بگیر ببر، منو نکش

منو نکش
چیزی نمونده از موهام
منو نکش
می‌رم می‌گم به عموهام

منو نکش
ا‌مونمو دیگه نَبُر
منو نکش
دارم میفتم از شتر

گرفتارم
خیلی نفرت از نگاه مردم بازار دارم
گرفتارم
روی دست‌ و پام به اندازه‌ی موهام خار دارم

اِرباً اِربا ...
حسین ...

نظرات