کشتهی نیرنگهایی ای اسیر سنگها من خودم دیدم که دستت بود زیر سنگها سنگهایی محکماند و سنگهایی خوش تراش دلخورم از ظلم، ظلم بینظیر سنگها مجتبای خیمهام را از نفس انداختند بارش سنگین تعداد کثیر سنگها هر کجا شد میروم، شاید تو را پیدا کنم میکِشد سمت تو پایم را مسیر سنگها کاش تیر دشمنت میخورد قاسم جان به سنگ حیف روی صورتت میخورد تیرِ سنگها استخوانهای ظریفت را به درد آوردهاند ضربههای بیهوای سختگیر سنگها تا دم آخر خودم دیدم که سنگت میزدند آه از احوالات سیری ناپذیر سنگها سنگها رفتند و میآید صدای نعلها آه از افتادنت وای از بلای نعلها ذکر یا عمّای تو آتش به جانم میزند نالههایت میرسد از لابهلای نعلها تازه داماد حرم روی تو را بوسیدهاند پر شده پیشانیات از بوسههای نعلها پارهی جان عمو وقت مواسات من است میزنم بر صورت خود از جفای نعلها زیر سمّ مرکب دشمن کش آورده تنت مانده از خون تنت بر جای جای نعلها پای هر اسبی به خون صورتت آغشته شد سکه میگیرند اراذل در ازای نعلها یک نفر باید بگیرد چشمهای نجمه را بر تنت پیداست کلّی ردپای نعلها