کی خبر داره از غمِ دلمه خواب دیدم بچهام تو بغلمه پریدم از خواب دیدم، غنچهی من پژمرده به جای آغوشم اما، رو نیزه خوابش برده مِن الاُذن الی الاُذن، مِن الورید الی الورید سر تو رو هم تو تشت زر دیدم تو مجلس یزید حالا مادرت توی بزم شرابه واسه عرض تسلیت اومدند با چوب گهواره من رو زدند با نوک نیزه میگشت، پشت حرم یک نامرد نیزه یهو خونی شد، قبر تو رو پیدا کرد مُنّوا عَلَیّ، شده پَرپَر گل یاسم مُنّوا عَلَیّ، بیجوابه التماسم مُنّوا عَلَیّ، حرمتی نمونده واسم چهجوری روی دست من عزیزم حرمله دید سفیدیِ گلوتو آورده اون تیر سهشعبهای که زده تو علقمه باهاش عموتو کشته منو داغ جوون تو لااقل زنده بمون **** حلالم کن حیدر نیومد میزدنت کاری زِ دستم برنیومد همسایهها دیدن صداشون درنیومد حیدر نیومد تو هم راهی از این بهتر نداشتی کمک خواستی از فضّه چون مادر نداشتی **** دلِ شب تو صحرا کمک نداره نامرد نزن سهساله که کتک نداره نفسم میمونه تو گلوم من رو میبَرن از سرِ مو هِی منو میکِشه میگه کو؟ این داداش علیه، این عمو بزنم میری سمت کدوم؟ نمیگفتی مگه کو عموم؟ مثلاً بزنم چی میشه؟ بسه گریه و زاری تموم کو عموم؟ بشکنه دستت که خنجر برنداری مطمئنم تو یکی دختر نداری رو تنم پُر زخم و خون، دارم از یه محله نشون خدا نگذره از اونی که شده دلقک مجلسشون اومدند که نظاره کنند دل عمّهام رو پاره کنند بزم مِی رو اداره کنند مستقیم هِی اشاره کنند تو بزم مِی یکی منو نشون میداد یزید سرو تکون میداد این پهلو ناقص، این بازو بیحس ای بابا ما رو چرخوندند مجلس به مجلس یه شهری رو شریک کنند فقط میخواستن عمّهامو کوچیک کنند مثل بچهمردهها گریه کنید میخوام از رباب و دخترش بگم این دفعه مصیبت رقیه رو میخوام از زبون مادرش بگم دخترم مثل علیاصغر برات مادری کردم رفتی و چادر خاکیِ تو رو روسری کردم تیرِ سهشعبه بود از گلو بزرگتر از صورت تو دست عدو بزرگتر الهی که براتون بمیرم مادر روز و شب باید که خون گریه کنم من برا کدومتون گریه کنم؟