در کجای کوفه به فکر راه چاره از ابر چشم زارم بارون خون میباره شرمنده ام از تو حسین، گفتم بیا به اینجا این کوفه ی پیمان شکن، پیمان شکانده آقا منتظر تو هستن گرگای کوفه مولا دیدم به دیده ام من نیزه ی تیز اعدا گریون و دل پریشون میگه با سوز و ناله من شنیدم آورده همراه خود سه ساله با چشم خود دیدم تیر سه شعبه ای را تو این روزا واویلتا، بازار نیزه غوغا نقشه ی کشتنت رو، تو مستی می کشیدن از حالا من بمیرم، سر تو رو خریدن روی جبین من خورد سنگ جفا ز بامی پیشانی ام شکسته، در خون به تو سلامی آقا سلام، کوفه میا، حرفم فقط همینه دخترتُ توروخدا برگردونش مدینه به دخترش سوغاتی قول داده که میاره گفته براش شنیدم میاره گوشواره میگن میخوان که تشنه تو رو تو خون ببینن من شنیدم می ترسم رو سینه ات بشینن سرت جدا ز پیکرت، بیچاره مادر تو اولشه بعد غم آواره خواهر تو سر تو روی نیزه، گریه کنان ربابه راهی سرت به بزم نامحرم و شرابه قسمت نشد که یکبار ضریحتُ ببینم بیام پایین پای شیش گوشه ات بشینم دل میبره از من آقا، عشق حریم دلبر آخر میام تا کربلا، سینه زنان و مضطر آرزومه تو صحنت برای تو بخونم تا جون دارم، تا زنده ام، تو حرمت بمونم