کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر بهانه است چه بهتر، بهانه را بپذیر تو بَردهای که امیدش به روز آزادیست صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر پرنده بودن خود را مبر ز یاد ولی کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر نشاط عشق به رنج وجود میارزید ملال این سفر جاودانه را بپذیر کسی برای ابد با کسی نمیماند زمانه است رفیق، زمانه را بپذیر ... کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده از من کسی در این جا، بیچارهتر ندیده صد شر به من ز نفسه درنده خو رسیده هی سنگ خوردم امّا، خود را به تو رساندم این جسم و جان زخمی، با صد رفو رسیده حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد این بنده به تفاهم با گفتگو رسیده خاکم کنید اگر چه آلوده و خرابم ای اشکها بریزید، وقت وضو رسیده ممنون مادرم که، دست مرا گرفته خیری اگر رسیده تنها از او رسیده امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد امشب گدا به حیدر بی پرس و جو رسیده آلودگی من را با یا علی خریدند این بار هم به داد من ذکر هو رسیده کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم هر چند تشنه بودم، دستم سبو رسیده مادر کنار گودال، با قامت خمَش گفت: حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده همه منتظرن، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه حسین...