چکمه بردار از این سینه رها کن مویش

چکمه بردار از این سینه رها کن مویش

[ حسین سیب سرخی ]
چکمه بردار از سینه رها کن مویش
حُرمت کعبه‌ی من جز به پرستیدن نیست

سنگ‌ها فاصله‌ی تیغ و سنان را پُر کرد
هیچ جای بدنش قابلِ بوسیدن نیست

کم‌تر از بوسه به این حجمِ گلو کم‌لطفیست
بوسه‌گاهِ عَلَوی جایِ خراشیدن نیست

زینتِ دوشِ نبی را همه بُردید زِ یاد
به‌خدا این بدنِ اسب دوانیدن نیست

خودش از داغِ جگرسوزِ عطش سوخته است
آی خورشید برو موقع تابیدن نیست

مادرش مویه‌کنان خاک به سر می‌ریزد
دست و پا می‌زند او موقع خندیدن نیست

همه دعوا سرِ یک پیرهنِ پاره‌شده است
مَبَرش خاکِ زمین جامه‌ی پوشیدن نیست

غارت او که کفافِ همه لشکر ندهد
چاره‌اش ریختن و بردن و پاشیدن نیست

نظرات