پیش دو چشم قاسم یوسف کم آورده از بیت مژگان صد غزل محتشم آورده رویش هزاران قل هو الله احد دارد نای نفختو از بَرَش مشتی دم آورده نامیه ازل قاسم مقصود عمل قاسم عمریه دخیلم بر دستان اَبَ القاسم شده رخ الله صورت قاسم مثل تیغ بُرّان غیرت قاسم یل یل یل ها میزنه زانو جلو قدم شاه حضرت قاسم پیش رکاب مرکبت ازرق زمین خورده لکنت زبانش آبرو هر چی یله برده خولی و شمرو حرمله دست بر دهان دارن لشگر بن سعد جلو قاسم کم آورده یکی نیست بگه آی ازرق باشه تو یل میدانی بابا این پسر شاهه زِ حسن تو چه میدانی میگه انا ابنُ آنکه به میدان زده پای اُشتر با تیغ بُران حالا میزنم سر از سر ازرق میگه حسن از عرش قاسمم ای جان