پهلوون صاحب عَلم، اَبروی تو تیغ دودَم منو بنشون سر سفرهی کَرمت بذار روزیمو ببَرم عموی خوشگلِ رقیه ساقی کربلا اباالفضل میای و دستاشو میگیری هر کسی میگه یا اباالفضل قمر دشت کربلا اباالفضله به غمای آدم دوا اباالفضله از همون کوچیکی تو روضهها دیدم ذکر تسبیح مادرا اباالفضله رقیه عشق ماسوا، گلِ بهشتیِ خدا زینت خونهی حسینِ فاطمه تو هستی دلخوشیِ ما از درِ خونهی تو خانم هیچجای دیگه نمیرم برای گریهی مُحرم، روزیمو از خودت میگیرم سفرهدار دنیا رقیه خاتونه دلربای بابا رقیه خاتونه من که پای روضهش سفید شده موهام آخرِ کارم با رقیه خاتونه