(پای سفرۀ کسی زانو نزن روزیتو، از خود دلدار بگیر) ۳ میخوای از زینب اگه دَم بزنی (رخصتش رو از علمدار بگیر) ۲ زینب، بانوی محشر، مظهر ایمانه دختر حیدر، رجزاش طوفانه میره با خطبهش، کوفه را بشکافه میره به جنگ، پسر مرجانه آفتابی زینب، فصل الخطابی زینب بَه که از نسل خود ابوترابی زینب ذوالفقاری زینب، اوج وقاری زینب خون حیدر توی رگهای تو، جاری زینب عقیلة العرب زینب مدد... از مقامش به خدا همین بسه عمه جان حجت ابن الحسنه کیه این بانوی سرتاپا وقار دختر آقای خیبر شکنه من میگم زینب تو بگو سِرّالله بهترین خواهر واسۀ ثارالله من میگم زینب تو بگو شهبانو میزنه عالم پای درسش زانو نطق تو کوبنده قیام تو پاینده توی دستای توئه گذشته و آینده سینۀ سینه زنا از عشق تو آکنده جبرئیل به خاک چادرت دخیل میبنده ها علیٌ بشرٌ کیف بشر زندگیِ بی علی بی هدفه هر کسی هر جایی دوست داره بره خونۀ نوکریِ ما نجفه اسم حیدر شد زینت هر منبر عالمی داره نوکری حیدر حالا که دستم از نجفت کوتاهه کاش میشد باشم خاک پای قنبر