وقتی میری با یه کفن با چادرت چیکار کنم

وقتی میری با یه کفن با چادرت چیکار کنم

[ وحید شکری ]
وقتی میری با یه کفن با چادرت چیکار کنم؟
مهم ترین رازِ حسن با چادرت چیکار کنم؟

نمی‌تونم اصن، در خونمونو باز کنم
دسته جمعی زدن، به کی آخه اعتراض کنم؟
حق بده اگه من، گله از همه حجاز کنم

نمی‌دونم اصن، می‌تونم خودم رو جم کنم
تورو جوری زدن، که باید سرم رو خم کنم
حق بده اگه من همه شهرو متّهم کنم

زهرا
زدن زدن زدن تورو
کی سرت داد کشید، به اون صدا لعنت
حسن از خواب پرید، به کوچه‌ها لعنت
فضّه فریاد کشید، به میخ در لعنت
به ردّ چکمه‌ی، چهل نفر لعنت

زهرای من ای وای من، ای وای من، ای وای من.. 

قول میدم دیگه تورو، دیوار و در هُل نمیدن
این کوچه‌ها دیگه به تو نازک‌تر از گُل نمیگن

نفساتو نگیر، باز به خونمون صفا بده
تو طبیب دلی، خودتو خودت شفا بده
نرو جونِ علی، تو به دردمون دوا بده

می‌لرزه صدام، دلو از غمت هلاک کنم
محسنم رو می‌خوام، تو حیاط خونه خاک کنم
با اشک چشام، خونِ روی در رو پاک کنم

زهرا
بمون بمون بمون فقط
آره پهلوت شکست، به اون لگد لعنت
دست و بازوت شکست، به چشم بد لعنت
همه راضی شدن به مردم لعنت
تو رو آتیش زدن، به هیزم لعنت

خورده گره به کار من، می‌شه دوباره حل کنی
بیرون دستت از کفن، بچه‌هاتو بغل کنی

حتّی از تو کفن، داری خونه داری می‌کنی
چشماتو نبند، اشک ما رو جاری می‌کنی
با حسین و حسن بی‌قراری داری می‌کنی

گریه‌هاتو بذار، واسه اون غریب بی‌کفن
که شبیه خودت، اون و دسته جمعی می‌زنن 
داره جون می‌کنه توی قتلگاه حسین من

ای وای
زدن زدن زدن چقد
پیر مردا زدن،به اون عصا لعنت
قبل از عضا زدن، به نیزه‌ها لعتت
نیست انگشترش، به ساربان لعنت
چی آوردن سرش، به سنان لعنت

(مظلوم من۴)۲

نظرات