(وقت غروبه، اشکای آسمون میباره وقت غروبه، دلا دوباره بیقراره وقت غروبه، یه خواهری دلهره داره)۲ در دل غوغا، که خیمهها گشته بر پا قافلهی آل زهرا، امشب رسیده کربلا وای، شده خیمهی آل عبا به پا وای، امون از غم و غربت کربلا... حسین وااای... وقت غروبه، که دل آسمون گرفته وقت غروبه، باغ گل و خزون گرفته وقت غروبه، یه خواهری زبون گرفته اومد از راه، یه کاروون با اشک و آه خواهری روضه میخونه آروم، میون خیمهگاه وای، شده خیمهی آل عبا به پا وای، امون از غم و غربت کربلا... حسین وااای... میون صحرا، نسیم عطر و بوی سیبه میون صحرا، یه خواهری دل بی شکیبه میون صحرا، رسیده شاهی که غریبه در تاب و تاب، میخونه آروم زیر لب میگه الهی نیاد روزی که، بشه تنها زینب وای، شده خیمهی آل عبا به پا وای، امون از غم و غربت کربلا... حسین وااای...