وا حبیبا یابن اُخَیّا اومدم از وسط نامحرمها آه دیدم اعضای تنت رو بین اینها وا حبیبا، وا حبیبا یابن اُخَیّا حرمله داره میخنده غیرتالله پیر شده بابات توی این مدت کوتاه من قسم میدم تو رو علی داره بابات میمیره پاشو بازم راه برو شدی بیبال و پَرو پُر از تو کردن این دورو برو یک نفر بودی این همه شدی پهلوت که نیزه خورد فاطمه شدی یک نفر که نه صد نفر زدن فهمیدن اسمت علیه بیشتر زدن گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نفس شمرده زدم از پیات پیاده دویدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم پسرم گهی به خاک فتادم گهی زِ جای پریدم نه تیغ شمر مرا میکُشد نه خنجر خولی زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم هزار قاتل و یک کشته چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد محکم میزدند یکی دو تا نبودند چهل نفر باهم میزدند غلاف بالا رفت فاطمه افتاد و مولا تنها رفت نالهی زهرا تا عرش اعلا رفت، غلاف بالا رفت یکی عصا میزد یکی به روی صورتت آقا با کف پا میزد صلیالله علیک یا سیّدنا غریب رحمهالله منادی یا حسین اینجا بهشت مرحمت و رحمت خداست فولاد اگر شفا دهد از برکت شماست حالا کنار حوض حرم زل زدم به آب گفتم به آب جملهی وای از دل رباب بس کن رباب حرمله بیدار میشود