هزار درد به دل ماند ونیست درمانی

هزار درد به دل ماند ونیست درمانی

[ حیدر خمسه ]
هزار درد به دل ماند و نیست درمانی
خبر به شهر رسیده دگر نمی‌مانی

نفس بگیر دوباره مرا صدا بزنی
بگو علی و نجاتم بده ز حیرانی

من از تو دست‌شکسته که نان نخواسته‌ام
قرار بود که دَسداس را نچرخانی

ببخش فاطمه من بودم و زدند تو را
چه ضربه‌ها که نخورد آیه‌های قرآنی

نظرات