هر شب از غم تو دل‌ویرانم

هر شب از غم تو دل‌ویرانم

[ حسین ستوده ]
هر شب از غم تو دل‌ویرانم
هم‌صدای گریه و بارانم
از دلم نمی‌رود مِهر تو
عاشقانه پای تو می‌مانم

عشقت را رها نکردم
دستم را رها نکردی
ممنونم که این گدا را
از روضه جدا نکردی

عشقت را به سینه دادم
آتش می‌زند به جانم
دنیا را درون چشمت
می‌بینم، تویی جهانم

ای جانم حسین حسین جان...

گر تو جان من بگیری از من
راضی‌ام به این رضایت ای دوست
اشک و ناله یا زِ داغت مردن
از تو هر چه می‌رسد آن نیکوست

دردم را به جان خریدی
دردت را به جان خریدم
ای تنها پناه قلبم
از غیر از تو دل بریدم

آخر می‌کُشی مرا عشق
می‌میرم شبی برایت
می‌میرم اگر بیایی
بالای سر گدایت

ای جانم حسین حسین جان...

از فراق تو تمنّا تا کِی؟
آه کِشم بگو تو جانا تا کِی؟
حسرت بهشتِ تو ما را کشت 
فکر این خیال و رویا تا کِی؟

دلتنگم منِ پریشان 
دلتنگ هوای باران 
باز هم در خیال و رویام
بگذشتم از آن خیابان 

آه از خاطراتِ مانده
آه از گریه‌های هر شب
ای جانا فراق و دوری
جانم را رسانده بر لب
****
سایه‌ت به سرم 
کاری کن که یه خونه کنار حرم بخرم 
به ضریح تو دل که می‌گیره پناه بِبَرم 
سایه‌ت به سرم 

صدات بکنم
درِ خونه‌مو وا بکنم که نگات بکنم 
زن و بچّه‌مو ساکن کرب‌وبلات بکنم
صدات بکنم

حسین...

نظرات