نوری ز عرش آمد و وقت سپیده شد

نوری ز عرش آمد و وقت سپیده شد

[ حاج منصور ارضی ]
نوری زِ عرش آمد و وقت سپیده شد  
ما بین شهر، صوت اذانی شنیده شد
در صور جسم، نَفخه‌ی روحی دمیده شد
آیینه‌ی جمال نبی آفریده شد 

خورشیدِ روی بامِ رضا جان ما سلام
 ای سومین محمّد ایمان ما سلام

لبخند تو به خوشه‌ی گندم سلام کرد
بام عروج بال تو را احترام کرد
شُرب نگاه تو چه شرابی به جام کرد 
چهل سال انتظار پدر را تمام کرد

ازقعر چاهِ طعنه‌ی مردم رها شدی
تو یوسف مدینه‌ی یعقوب ما شدی

(جود تو شیعه را زِ گدایی معاف کرد)۲ 
باید به دور دستِ کریمت طواف کرد
حُبِ تو، ریسمان دلم را کلاف کرد
حتی عصا به مرتبه‌ات اعتراف کرد

فصل فصل کوچ شبیه کبوتریم
از کاظمین تا حرم طوس می‌پریم
جیره بگیر گندم خواهر برادریم
ماریزه خوار سفره‌ی موسی ابن جعفریم

این کاسه ها رسیده به خان سِتُرگ تو
قربان سفره‌داری بابا بزرگ تو
 
در خاک ما نسیم دل انگیز یاس هاست
ایران ، پناهگاه ولایت شناس هاست
روی ضریح ها، گره التماس هاست
(این عمه جان تو بخدا، جان فارس هاست)۲

مانند موج عاطفه ها در تلاطمیم 
خدمتگزار حضرت معصومه‌ی قمیم 

(نقش تو طرح نقشه ی آب و گِل من است
حِرزَت امید آخر هر، مشکل من است)۲
پشت در حریم شما منزل من است 
باب الجواد باب مراد دل من است
 
دروازه‌ی رسیدن شیعه به جَنَتی
تو آن جواز آخر قبل از زیارتی

نظرات

دوستان برنامه خوبی هست