نوبت رزم شیر مردان شد

نوبت رزم شیر مردان شد

[ حاج محمدرضا طاهری ]
نوبت رزمِ شیرمردان شد
از سر خیمه‌ها پناهی رفت
رو به میدان جنگ باهیبت
پسر شاه مثل شاهی رفت

باد تابی به زلف او انداخت
دست در گردن عمو انداخت
بغض غم پنجه در گلو انداخت
پیش چشمان ماه، ماهی رفت

ای به قربان روی زیبایت
اندکی صبر کن که بابایت
خیره مانده به قدّ و بالایت
پدرش تا کشید آهی رفت

اَشبَهُ النّاس به پیمبر گفت
رو به ده‌ها هزار لشکر گفت
نعره‌ای زد انا ابن حیدر گفت
رنگ از صورت سپاهی رفت

دست پرورده‌ی یَلی هستم
خسته و تشنه‌ام ولی هستم
من علی، وارثِ علی هستم
هر کس از ترس سمتِ راهی رفت

رقص شمشیر او تماشایی
ساخت از خونِ کُشته دریایی
می‌رود مثل باد هر جایی
که یمین و یسار گاهی رفت

با هر آنچه که می‌رسید زدند
چون علی بود پس ندید زدند
بر سرش ضربه‌ای شدید زدند
چشم‌های علی سیاهی رفت

آه از آنچه ضربه با وی کرد
اسب را سمت خیمه‌ها هِی کرد
قسمتی از مسیر را طی کرد
اسب در راه اشتباهی رفت

نیزه‌داران چه زود می‌آیند
عده‌ای با عمود می‌آیند
تیغ‌ها هِی فرود می‌آیند
نوبت سنگ و چوب‌ها هم شد

وای من ولوله است دوروبرش
جنگ با هروله است دوروبرش
چِقَدَر حرمله است دوروبرش

نظرات