نفس نفس زدی و من نفس بریدم
تبلیغات

نفس نفس زدی و من نفس بریدم

[ حسین سیب سرخی ]
نَفَس نَفَس زدی و من نَفَس بریدم
رُو تلِّ زینبیه قتلگاه‌ و دیدم
صدای حنجر بریده‌تو شنیدم
خودم رو روی خاک کربلا کِشیدم

الهی، الهی، برات بمیره خواهر
الهی، الهی، حسین غریبِ مادر 
الهی، الهی، سرت کجاست برادر؟

(حسین جان)٢، حسین غریبِ مادر ... 

حسین ببین به سمت خیمه‌ها دویدن
اینا فقط به فکرِ اُجرت از یزیدن 
زنای خیمه نعره‌ی بلند شنیدن
پا شو حسین به خیمه‌ی رباب رسیدن

واویلا، واویلا، رقیّه رو نبینند
واویلا، واویلا، تُو خیمه‌ی سکینه‌ند
واویلا، واویلا، زنا رُو خاک‌‌‌‌ نشستند

(حسین جان)٢، حسین غریبِ مادر ... 

کنار محلم یه نیزه‌دارِ پَسته
سرِ بردار منو به نیزه بسته
دیدم حسینمو با صورتِ شکسته
محاسنش سفید شده، به خون نشسته

حسینم، حسینم، فدای زخم پلکات
حسینم، حسینم، فدای خون طفلات

سری به نیزه بلند است در مقابلِ زینب 
خدا کُنَد که نباشد سرِ برادرِ زینب

(حسین جان)٢، حسین غریبِ مادر ...

نظرات