نشسته سلطان علیاکبر به روی منبر چُنان پیمبر علیاکبر، علیاکبر، علیاکبر، علیاکبر نگو دو دیده، بگو دو ساغر نگو دو اَبرو، بگو دو خنجر نگو دو بازو، بگو دو لشکر دوباره حیدر دوباره حیدر بنا بر این شد که شیر باشد میان میدان دلیر باشد سند برای غدیر باشد علیست نامش رُخش پیمبر نشسته بر پهنهی عُقابش چکیده از دیدهها گُلابش که مَستیم از شراب نابش بگو به ساقی بگو به ساغر، علیِاکبر زِ مِیسَره میرود درون و زِ مِیمَنه میزند برون و چه خوش کشیده به خاک و خون و روَد به این سو به سوی دیگر، علیاکبر