میگه از گودال ابیعبدالله سیّده زینب فی امانِالله * * * * نعلای مرکب نو بود به جاش رگات هی زخم است یه تیغ کهنه میخوردم سنگای نوکتیز خوردیم به جاش برای ذبحت یه خنجر کُند آوردن عصر دهم چندتا اسب بچّهها زنده زنده زیر سُم اسب آوردن لحظهای که شمر اومد تن تو رو برگردوند، کاشکی نبود اونجا مادر خِس خِس سینهت داداش هنوز توی گوشم هست، نفس زدی تیر خنجر کاشکی النگوهامو میبرد ولی انگشت و نمیبُرید با انگشتر تَهِ گودال حسین رفتی از حال حسین یه نفر گفت بهت کیف اَحوال حسین؟ رگاتو میبوسم تو رو خدا دست و پا نزن سوخته لبات از تشنگی عزیزم، عزیزم، عزیزم مظلوم بودی از بچگی عزیزم، عزیزم، عزیزم بعد تو سخته زندگی عزیزم، عزیزم، عزیزم مظلوم بودی از بچگی عزیزم، عزیزم، عزیزم