می‌گذیم از خویش می‌گذریم از جان

می‌گذیم از خویش می‌گذریم از جان

[ حنیف طاهری ]
می‌گذریم از خویش، می‌گذریم از جان
می‌گذریم از تن، می‌گذریم آسان

مث حبیب، مث زهیر
شبیه حر بشیم عاقبت بخیر

(رها شو از قفس، اعجاز کن
به سوی کربلا، پرواز کن)۲

ز خود گذر کن و لایق شو
قیام تازه‌ای، آغاز کن

(آن کس که تورا شناخت، جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند)۲

دیوانه کنی هر دوجهانش بخشید
دیوانه‌ی تو، هر دو جهان را چه کند؟

لک لبیک ابی‌عبدالله...

(از دل آن صحرا، می‌رسد این آوا)۲
بانگ رحیل آید، بگذر از این دنیا

از این قفس، از این جهان
(گذر کن و فقط پای او بمان) ۲

(گذر کن از خودت در این راه
برس به خیمه‌ی ثارالله)۲

گذر کن از عمود نفست
برس به مقصد قربانگاه

(حُر باش و ادب به زاده‌ی زهرا کن) ۲
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن

هر جایِ شبی، صبح، تو را منتظر است
یک بار، دری به روشنایی وا کن

لک لبیک ابی‌عبدالله...

نظرات