میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد صاحبعزای روضهی بابا شود نشد میخک خواست کوچهای که پر از خشت و سنگ بود راهی برای رفتن زهرا شود نشد نامحرمی مقابل و فرزند ارشدش قامت کشید تا که مُهَیّا شود نشد فرصت نداد دست حرامی فرشته را گلبرگ بود و خواست شکوفا شود نشد افتاده بود مادر و میخواست کودکش تا مانع هجوم لگدها شود نشد زخمی کبود روی دو چشمش نشسته بود کوشید چشم بیرمقش پا شود نشد بر خاک میکشید به سختی دو دست را تا تکهای جدا شده پیدا شود نشد از شانههای کودک خود هم کمک گرفت شاید ز روی خاک کمی پا شود نشد تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمهشبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پر پر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که میزدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر به یاد ناله مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بیجواب شد مادر