منم آیینه روی پیمبر علی اکبرم الله اکبر برای عمهام نور دوعینم عصای دست بابایم حسینم پدر را لحظهای در بر کشیدم که ناگه دشمنانم حلقه بستند شغالان در کمین من نشستند تمام تیغُها شد تشنه من ز کار افتادُ اینجا دشنه من جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید بگویید مادر لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی خدایا رهبر ما را نگه دار گل پیغمبر ما را نگه دار تموم زندگیم مال حسینه دلم همواره دنبال حسینه