من و یک کاروان خوبان عالَم

من و یک کاروان خوبان عالَم

[ محمدحسین حدادیان ]
من و یک کاروان خوبان عالَم
که هر دَم می‌زنند طبل مُحرّم
به پا کردند در عالَم بَزم ماتم

عجب بزمی شده در این عالَم به پا
به سینه می‌زند زمین کربلا

ثارالله ثارالله...

*****

زمین کربلا در خون نشسته
فلَک شد تار و تیره، دیده بسته
چه رُخ داده دل زینب شکسته؟!

غروبِ بی‌کسی، حسین و یک سپاه
چه غوغایی شده درون قتلگاه

ثارالله ثارالله...

*****

خدا می‌دونه دل باور نداره
نزن ظالم حسین مادر نداره
غریب است و کسی بَر سَر نداره

چهل منزل سرَت به روی نیزه‌ها
تَنَت بَر روی خاک، غریب کربلا

ثارالله ثارالله...

نظرات