
مستجابُ الدعوه، ای اَمّن یُجیب کربلا پس چرا دیر آمدی عشقم طبیب کربلا؟ از سر شب با سرت بالاسر من بودهای بیشتر خاکی شدی خدّالتریب کربلا آنقدَر شادم نشد سرمه بمالم روی چشم شانهی من گم شده شیبُ الخضیب کربلا چیزی اینجا نیست که مهمانیام رنگین شود پُر شده ویرانهام از عطر سیبِ کربلا شام خوردی یا نه؟ چون من هم گرسنه ماندهام من غریبِ شهر شامم تو غریبِ کربلا این که میگیرد زبانش موقع صحبت منم خواهشاً چیزی نپرس عَندلیبِ کربلا من کماکان خواب میبینم که در دستان شمر خنجرِ کُندیست در تندیِ شیب کربلا ای عزیزم من بغل کردن نمیخواهم زِ تو پیکرت با نعل تازه شد نصیب کربلا **** بین خورجین ضربه خوردی در تنوری سوختی