مستجاب الدعوه ای امن یجیب کربلا پس چرا دیر آمدی عشقم طبیب کربلا از سر شب با سرت بالا سر من بودهای بیشتر خاکی شدی خدّالتریب کربلا آنقدر شادم نشد سرمه بمالم روی چشم شانهی من گم شده شیب الخضیب کربلا چیزی اینجا نیست که مهمانیام رنگین شود پر شده ویرانهام از عطر سیب کربلا شام خوردی یا نه چون من هم گرسته ماندهام من غریب شهر شامم تو غریب کربلا این که میگیزد زبانش موقع صحبت منم خواهشا چیزی نپرس از من غریب کربلا من کماکان خواب میبینم که در دستان شمر خنجر کندی است در تندی شیب کربلا ای عزیزم ای عزیزم من بغل کردن نمیخواهم زتو پیکرت با نعل تازه شده نصیب کربلا بین خورجین ضربه خوردی در تنوری سوختی ...