مثل یک خرمن که بر جانش شرر افتاده‌ است

مثل یک خرمن که بر جانش شرر افتاده‌ است

[ سیدرضا نریمانی ]
مثل یک خرمن که بر جانش شرر افتاده است
نور من رفت و حساب من به نار افتاده است 

خواستم مرد خدا باشم ولی بلعم شدم
قصه‌ی رسوایی‌ام در هر دیار افتاده است

این همه خوب آمده‌، بد را چکارش می‌کنید؟
ساده مگذر از کسی که این کنار افتاده است 

گرمیِ آغوش امنت را به نفسم باختم
ورشکست آن است که از چشم یار افتاده است

های و هوی مستی‌ام رفته‌ست و آهم مانده است
حیف دیگر سکه‌ی من از عیار افتاده است

چه ببخشی چه نبخشی دوستت دارم خدا
راه من بر خانه‌ات امیدوار افتاده است

چه کسی دارد هوای این گدا را جز علی
با دَمِ او ابر بخشایش به کار افتاده است 

یا علی و یا علی و یا علی و یا علی
ذکر مولا بر دهانم بی‌شمار افتاده است 

در حوالیِ نجف با ما تکلّم کن فقط 
گیوه‌ی موساست در این شوره‌زار افتاده است

من در این شب‌ها دلم یک‌جاست، آن هم کربلاست
طالع من پای شش‌گوشه نگار افتاده است

بالحسین العفو من سینه‌زنم، رحمی کنید
اشکم از داغ شبیه چشمه‌سار افتاده است 

ذوالجناح آمد به خیمه صورتش را زد زمین
شاهِ ما از صدر زین بین غبار افتاده است

آن تنی که احمد مختار میزد بوسه‌اش
یا رسول‌الله دست نیزه‌دار افتاده است

هر کسی که می‌رسد یک نیزه بر او می‌زند 
تشنه‌ای مذبوح در بین گذار افتاده است

***

تو نخوردی آب، دریا سوخت، دریا حیف شد
گونه‌ات را بوسه زد شن‌های صحرا حیف شد

سجده کردی ای امامِ بی‌جماعت بین خون
لشکرت کو که نمازت شد فُرادی حیف شد

خوش قد و بالا عصای روز پیری داشتی 
اکبرت که رفت افتادی تو از پا حیف شد 

با چه حساسیتی موی تو را شانه زدم 
دست شمر افتاد آن گیسوی زیبا حیف شد 

رفت از گودی به قصد آب آوردن هِلال
آب را آورد، دیر آورد امّا حیف شد 

پای هر سوزن که زد زهرا برایت اشک ریخت
ماند زیر پای لشکر اشک زهرا حیف شد

لااقل پیراهنت را در نمی‌آورد کاش 
زحمت دستان زهرا، مادر ما حیف شد

محضِ برپا کردن آن خیمه‌ها زحمت کشید 
زحمت عباس با این سوختن‌ها حیف شد

نظرات