مانند ابری که نم باران ندارد

مانند ابری که نم باران ندارد

[ سیدرضا نریمانی ]
مانند ابری که نم باران ندارد
من خشکسالی دلم پایان ندارد

دیروز خیلی گریه کردم و بلد بود
چشمم توان قبر را الان ندارد

من با فراقت دائماً سرگرم هستم
این بینوا کاری به این و آن ندارد

دست از سر من برنمی‌دارد غم تو
تا غم رهایم می‌کند، امکان ندارد

بیماری عشّاق زخمی لاعلاج است
دردی که هرگز نسخه‌ی درمان ندارد

عمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد
عاشق شدن جز باختن، تاوان ندارد

راه وصال یار دشوار است قطعاً
این مقصد اصلاً جاده‌ای آسان ندارد

من مطمئن هستم که نان شبهه خورده
هر کس به برگشت تو اطمینان ندارد

هر بار بد کردیم، تو گردن گرفتی
امّا به لطف تو کسی اذعان ندارد

باید برای این‌همه اندوه تو مُرد
باید برایت مُرد، دور از جان ندارد

بی مصرفم امّا فقط بگذار باشم
ظرف شکسته جا در این دکان ندارد

دارد اجل سر می‌رسد پس کی میایی؟
چشم‌انتظارت فرصتی چندان ندارد

محتاج آغوش توام، من را بغل کن
فرزند بی بابا سر و سامان ندارد

جانِ همان پهلوشکسته زود برگرد
جانِ گلی که روح در گلدان ندارد

نظرات