وقتش رسیده وقت کنی، رو به ما کنی

وقتش رسیده وقت کنی، رو به ما کنی

[ حاج محمود کریمی ]
وقتش رسیده وقت کنی، رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی

در هم بخر، نگاه نکن که چه می‌خری
رسوا شود، اگر که بخواهی سوا کنی

محکم حصار عشق شما را گرفته‌ام
دل شور میزند، که مبادا رها کنی

درمانمان بکن، به همان شیوه‌ی خودت
درمان شویم اگر به خودت مبتلا کنی

ای دست به خیر طایفه‌ی دست به خیرها
آیا نمی‌شود سفری دست و پا کنی؟

عمری نشسته‌ام به صف عاشقان تو
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی

دلم به دست گرفتم برای تو
من راضی‌ام فقط به خدا، با رضای تو

بالاست تا ابد به خدا پرچم شما
جانم فدای جان شما خاتم شما

تو لطف میکنی که مرا راه میدهی
ای بچه‌های فاطمه، بازم دم شما

از تو به ما زیاد رسیده است یا نقی
چیزی کم از زیاد ندارد کم شما

دل را برای پا قدمت ساختم بیا
بر سر درش نوشته شده، مقدم شما

من را ز راه عشق خودت تا خدا ببر
جبریل هم رود ره پیچ و خم شما

از تربت تو ریخته بر خاک من خدا
این فخر من شده که شدم آدم شما

یک دم اگر که بغض کنی، گریه میکنم
جانم بگیر تا که نبینم غم شما

آقا شنیده‌ام که کسی حرمتت نداشت
رحمی به سن و سال تو و غربتت نداشت

چون شمع نیمه‌جان شده سوسو گرفته‌ای
با آه و غربت و غم خود، خو گرفته‌ای

لاغر شدی خمیده شدی، آب رفته‌ای
از پا فتاده دست به زانو گرفته‌ای

چون ارث مادری به حسن تکیه داده‌ای 
در حجره رفته‌ای کمک از او گرفته‌ای

تا تشنه میشوی و صدا میزنی حسین
در حجره‌ات چو کشتسه پهلو گرفته‌ای

خواهی حسن نبیندت و گریه کم کند
این است علتش اگر رو گرفته‌ای

همچون حسین فاطمه، دور از وطن شدی
همچون حسین فاطمه، اما کفن شدی

همچون حسین فاطمه، اما سرت نرفت
در زیر تیغ کند عدو، حنجرت نرفت

بالا سرت ز حال دگر مادرت نرفت
همراه دشمنان خدا، خواهرت نرفت

با دست‌های بسته شده، همسرت نرفت
در زیر نعل‌های لشکر شام، پیکرت نرفت

در گوشه‌ی خرابه ولی، دخترت نرفت
در تشت خیزران، به تنوری سرت نرفت

اینها کنار، دست شما سالم است هنوز
دستت برای غارت انگشترت نرفت

حسین

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری

نظرات