عَلم افتاده جایی، مَشک حرم جایی

عَلم افتاده جایی، مَشک حرم جایی

[ مهدی رسولی ]
عَلم افتاده جایی، مَشک حرم جایی
دلم افتاده‌ جایی، دست قلم جایی

و بانَ الانکسار فی جبينی
دارن می‌خندن به حسین می‌بینی؟ 

من کمرم اون‌جا شکست که گفتی:
واللهِ إن قطعتموا یمینی

از زندگی سیر شدم خیلی، وِیلی، وِیلی
کنار تو پیر شدم خیلی، وِیلی، وِیلی

نتونستی که پا شی دوباره سقّا شی
خیالم با تو راحت بود کاشکی می‌شد باشی

حُرمت خیمه‌ها شکسته می‌شه 
سر تو روی نیزه‌ بسته می‌شه 

نذار دخترم بره اسارت 
خیلی کوچیکه زود خسته می‌شه 

کنار دست تو زمین خوردم، مُردم، مُردم 
وقتی تو رو به جا نیاوردم، مُردم، مُردم

تو رو می‌ذارم می‌رم، از دنیا دلگیرم
تو رو می‌ذارم می‌رم، می‌رم و می‌میرم 

امنیتِ خیمه خدانگهدار 
خاطره‌هامو با تو خاک می‌کنم 

اُمُّ‌البنین کجاست ببینه بی تو
با آستینم اشکامو پاک می‌کنم 

اگر سکینه تو رو از من خواست عباس
باید بگم حسین دیگه تنهاست عباس

واویلا واویلا واویلا...

نظرات