(عجب دلدادهای، عجب آزادهای)۲ (عجب حال مناجاتی، عجب سجّادهای)۲ خون و خاک و قتلگاه و یک امامِ بی سپاه و یا غیاث المستغیثین بی سلاح و بی گناه و زیر خنجر بی پناه و یا غیاث المستغیثین (ای تشنه لب کربلا حسین (اینگونه مزن دست و پا حسین)۲)۲ ((چه حس غربتی، چه عرض حاجتی)۲ (خدا تا قتلگاه آمد عجب هم صحبتی)۲)۲ (مقتلش از خون لبالب، روی لبها ذکر یا ربّ، یا غیاث المستغیثین)۲ زیر دست و پای مرکّب، پیکری شد نا مرتّب، یا غیاث المستغیثین (ای همسفر نیزهها حسین (ای بی کفنِ نینوا حسین)۲)۲