عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری همه رو میبینم اِلّا تو آقا جان چرا؟ آرزومه تا که بتونم با چشمایی که خیسِ اشکه صاحبمو ببینم اونجا که روضهی صاحب مشکه دستایی که سینهزنه دست علمدار میشه مگه گرفتار میشه؟ چشمایی که گریه کنه چشم علمدار میشه لایق دیدار میشه وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا (بیا ای منتقم خون عمو)۳