
شکر گویم که شب و روز گرفتار توام درد هم دارم اگر شکر که بیمارِ توام اشک میخواهم اگر لطف کنی ممنونم منِ لب تشنه فقط تشنهی دیدارِ توام اشتباه هست اگر فکر کنم پاک شدهام قدرِ یک عمر فقط گریه بدهکارِ توام یوسف و مشتریِ پیر و ندارت آمد بپذیر این همه کم را که خریدارِ توام برسان رزقِ مرا تا به محرم برسم وا کن آغوش که من حُرِّ خطاکارِ توام حُر اگر یک شب و روز آمد و آزارت داد من ولی در همهی عمر دل آزارِ توام هر چند، هر چه که بودم لبِ من گفت حسین روضه خوانه سحر و لحظهی افطارِ توام ای حسینی که سرت رفت در آغوشِ تنور بیجهت نیست اگر این همه تبدارِ توام بیتفاوت که شدم پیرُهنَت را بردند با چه رویی بنویسم که عزادارِ توام بلند مرتبه شاهم چه آمده به سرت چقدر نیزه نشسته به روی بال و پرت یکی یکی ز بلندای تن شُمردهام تا هزار و نهصد و پنجاه زخم بر جگرم فقط تو از سرِ زین بر زمین نیفتادی هزار مرتبه من را زمین زده خبرت