شُکرِخدا زره زِ تنت درنیامده با چنگِ گرگ پیراهنت درنیامده میخواستم باز ببوسم لبت ولی دیدم که تیر از دهنت درنیامده دارم زِ روی خاک جگرم را جمع میکنم این چند نیزه از بدنت درنیامده