شب‌های حجاز اومد سحرش

شب‌های حجاز اومد سحرش

[ محمدحسین حدادیان ]
شب‌های حجاز اومد سحرش
تا آمنه خندید به روی پسرش
جانم به علی، جانم به نبی
خورشید نبی بود علی هم قمرش

طه و یاسین، رحمان و کوثر
انّا فَتَحنا، الله اکبر
نعم الحبیبی، نعم المرادی 
یا اصلُ دینی، یا نفْسُ حیدر

ظَهَرَ النَّجمُ قمر، طَلَعَ الشَّمسُ شرف
مستم و کشان کشان بکِشیدم به نجف
آمده نور خدا، نور عشق ازلی
که بگوید به همه: ولی الله علی

ولی الله علی، اسدالله علی...

*****

فخر عالمِین، پیر کائنات 
اسمت‌و میگم رد می‌شم از پل صراط
من مطمئنم به برکت تو
هر دعایی می‌گیره با ذکر صلوات

صلّیٰ علیکَ مولایَ مولای
امشب صدامون رفت عرش اعلیٰ
چشم حسودا کور شد همین‌که 
دست علی رو آوردی بالا

تویی مصباح علی، راه تو راه علی
دشمن تو و خدا کیه؟ بدخواه علی
شمس تابان همه، تویی تو ماه علی
اومدی تا که بگی ولی اللّهه علی

ولی الله علی، اسدالله علی...

نظرات