(سجده کردم بر آن خداوندی که به من داده با تو پیوندی) ۲ آن خدا که مدال داده به من روی قلبم نوشته «عبدِ حسن» گذرم را به کوچهات انداخت سامرای تو را به قلبم ساخت هدف از خلقتم برای تو بود گِل من خاک زیر پای تو بود گرچه افتاده بر زمین بارم از گدایان سابقهدارم به همه گفتهام که حیدریام۲ کاسهلیس امام عسکریام کیستی ای عصارهی حسنات جانِ ما، جانِ عالمی به فدات عرش بر محور تو میگردد کعبه دور سر تو میگردد باطن لا اله الّا الله یا حسن، یا وجیه عندالله حضرت رازق خواص و عوام۲ حسن ابن علی علیه سلام حیف! با اینهمه کراماتت در غریبی گذشت اوقاتت آه! از پادگان و از محنش بغض سربازهای بددهنش آه! از نعرههای مردم شر با لگد میزدند بر روی در بین تبعید، پشت هر دردی یاد شهر مدینه میکردی چشمهایت همیشه دریا بود ذکر هر لحظهی تو زهرا بود چه شده امشب ای مسیح بشر زار افتادهای در این بستر آب میخواست کام عطشانت کاسه میخورد روی دندانت جگر تو اگرچه شعلهور است سر تو روی دامن پسر است بدنت زخم نیست، عریان نیست بسترت پهنهی بیابان نیست بین حجره سنان نمیآید شمر سوی زنان نمیآید خیزران نیست، طشت اینجا نیست بر سر غارت تو دعوا نیست بدنت زیر پای لشکر نیست تلخی زهر مثل خنجر نیست