زهرا تو را قسم به دیده‌ی تر

زهرا تو را قسم به دیده‌ی تر

[ حسین سیب سرخی ]
زهرا تو را قسم به دیده‌ی تر
به حال التماس حیدر
بگو چه بر سر تو آمد
میان شعله پشت آن در

زهرا مرو تو را به جان حیدر ...

زهرا رسد به گوش من شبانه
صدای اشک مخفیانه
گمان کنم به بازوی تو
نشسته زخم تازیانه

زهرا دگر مزن سخن ز رفتن
مزن شرار بر دل من
شنیده‌ام ز کوچه داری
هزار و یک نشانه بر تن

زهرا چکیده خون به ابروی تو
ورم گرفته بازوی تو
به ضرب پای مرد جنگی
شده شکسته پهلوی تو

زهرا مرو تو را به جان حیدر ...

زهرا مرا شکسته پَر کشیدن
غریب و خون جگر کشیدن
به پیش چشم پر ز خونم
تو را چهل نفر کشیدن

زهرا در آن کشاکش نفس‌گیر
دگر شدم ز جان خود سیر
همان دمی که زد مغیره
به بازویت غلاف شمشیر

زهرا، بهار من خزانت آمد
چه بر سر امانت آمد
به زیر دست و پا که بودی
صدای استخوانت آمد

بانو فدای آه و شور و شینت
فدای اشک زینبینت
دلم گرفته از دمی که
تو گفتی از غم حسینت

زهرا جدا جدا شده پر و بال
بریده سر میان گودال
تو گفتی از تن شریفش
از آن تنی که گشته پا مال

خوش ز عمر ندیده خدانگهدار
صنوبری که خمیده خدانگهدار

قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده

نظرات