زمین، زمان در حیرت، یزید بمیر از وحشت

زمین، زمان در حیرت، یزید بمیر از وحشت

[ وحید شکری ]
زمین، زمان در حیرت، یزید بمیر از وحشت
زینب می‌کنه صحبت، بَه‌بَه به این اُبهت 
خطبه‌اس یا که قیامت، لشکر گرفته لکنت
گفت اُسکُتوا همه لالن از این وقار و هیبت

این زینبه یا که امیرالمؤمنینه، اللهُ اعلم 
انگار شده حیدر روی منبر برای مردم مجسّم

از ترسِ زینب ابن مرجانه می‌لرزه 
هِی میره از حال
جا داره با این خطبه نازل شه دوباره
سوره‌ی زلزال

شامو به‌هم زد، رفت و عَلم زد
لرزید زمین تا با صلابت قدم زد، زینب
وحشت تو قلبِ هر دشمن انداخت 
اصلا یزیدو به غلط کردن انداخت، زینب

جبلُ الصبر یا زینب... 

جهان به این کرد اقرار، علی بازم شد تکرار
زینب فاتح پیکار، اخمش مثل علمدار
باباش حیدرِ کرّار، بحث نَسَب شد این‌ بار
حالا یزید تو دونه دونه باباهاتو بشمار 

زینب با دستِ بسته دستاشونو رو کرد، الله‌اکبر
عباسو تو میدون اگه دیدی همونه، زینب رو منبر

با خطبه‌هاش حق داره دشمن یاد جنگِ خیبر بیفته 
از رو سرِ ناموسِ حق زینب محاله، معجر بیفته 

قلب خطر زد، دشمن به سر زد 
تو مردمِ شام با یه اخمش تشر زد، زینب 
برگ بَرنده، تیغ بُرنده
پیروز جنگه، گور دشمن رو کنده، زینب

نظرات