زاهده‌ی باوقار عالمه‌ی روزگار

زاهده‌ی باوقار عالمه‌ی روزگار

[ حاج حسین سازور ]
زاهده‌ی باوقار، عالمه‌ی روزگار
معدن حُجب و حیا، بانوی والاتبار
میوه‌ی قلب بتول، سیبِ درخت انار
ای حرم تو به قم قبله‌ی هشت و چهار

فاضله‌ی اهل بیت، آیت عظما سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسیٰ سلام

شمسه‌ی شمس الشّموس، عشق انیس النّفوس
ای که شده جبرئیل در حرمت خاک‌بوس
وی که مراجع همه کرده به پایت جلوس
مضجع نورانی‌ات قبله‌گه ارض طوس

ای حرمت جلوه‌ی تربت زهرا سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسیٰ سلام

*****

مژده ای دل!، خواهر خورشید هشتم آمده
مخزن نور مَه و خورشید و انجم آمده
صاحب باب شفاعت بهر مردم آمده
ضامن جنّت برای شیعه در قم آمده

وا شود درهای جنّت از حریم پاک او
عرش اعلای خدا شد یک وجب از خاک او

در میان آسمان قم مه موسی رسید
بحر شد قم تا در آن دُرّ رضاسیما رسید
لحظه‌ای که کاروانش در دیار ما رسید
عرشیان گفتند گویا حضرت زهرا رسید

دارد او شأن و مقام فاطمه پیش همه
پس شود زوّار او، زوّار قبر فاطمه

اوست معصومه، کریمه، بی معلّم عالمه
وارث نام و جلال مادر خود، فاطمه
بر مُحبّش نیست در روز قیامت واهمه
یک نخ چادرنماز اوست ناجی همه

شیعه با او می‌شود از آتش دوزخ رها
می‌شود با اذن او همسایه‌ی آل عبا

فاش شد بر شیعیان یک جمله از اسرار او
گفته مولانا رضا از شوکت بسیار او
هر که شد زائر برای خواهر دلدار او
گوئیا که او شده در طوس از زوّار او

گفته در جایی دگر شد زائرش اهل بهشت
حق به روی باب‌هایش بابی از جنّت نوشت

نظرات