
گل رنگ نیلوفر نمیخواد آتیش و خاکستر نمیخواد وا کردن راه یه خونه اوردن لشکر نمیخواد وقتی با لشکر اوباش اومد آتیش و همهنه همراش اومد جوری زد لگد به زهرای من که صدای .... اون که از پا افتاده دنیامِ اون که داره میمیره زهرامِ بی فاطمه دنیا قفس میشه دیگه علی بی هم نفس میشه بعد از تو زهرا این زندگیمِ خدا بزرگه،خدا کریمه حالم شبیه بچّه یتیمه خدا بزرگه، خدا کریمه ***** سایهی سوختن خیمه به دیوار افتاد گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد یه مادری صدا میزد تو گودال بُنیَّ بُنیَّ بند دلم پاره شد از اُخیَّ اِلیَّ رسید دیدم، گلوی عشقمو برید دیدم یه نامردم پیرهن از تنش کشید دیدم رو نیزه چشماتو ببند نبینی عزیزم، عزیزم کنار شمر و خولی و سنان اشک میریزم عزیزم رباب بود و دشنام و شلّاق و شراب بود و نبودی که دستای زینب تو طناب بود و خبر داری که تو رفتی به کوچه گردی افتادم