عمه، بکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه

عمه، بکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه

[ مازیار طاولی ]
عمه، بکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه
عمه، باباییم بیاد دلم باز میشه مگه نه

عمه، دندونم که افتاده درمیاد مگه نه
عمه، تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه

حالا که میروی، جگرم را نگاه کن
این چشمهای محتضرم را نگاه کن

در این لباس‌ها چقدر دیدنی شدی
زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

آوار غمت روی سرم ریخت
یک خیمه رو داغ تو به هم ریخت

چه ریخت و پاشی شد
شبیه شدی به برگای پاییز
چه ریخت و پاشی شد
به خیمه اومدی ولی ریز ریز

ارباً اربا تن تو، رو خاک صحرا دیدم
خدا می‌دونه که تا، بزرگ بشی خمیدم
از خیمه تا بدنت، با زانوهام رسیدم

لطف نیزه‌است، تن بسیاره
تسبیحی که، شد صدپاره

کاری کردن، بابای تو
هر جای دشت، اکبر داره

سایه‌ی خواهر من را، زن همسایه ندید
مانده در دایره‌ی دیده‌ی لشکر، چه کنم

بنات ختم رسل، لاله‌های زهرایی
شدند در همه‌ی شهرها تماشایی

خبرداری مرا بازار بردند
میان مجلس اغیار بردند

تنش را در عبا چیدندپیش چشم بابایش 
عمو عباس با دیگر عموهای علی‌اکبر

و حالا بین دارالحرب، دور عمه‌ی سادات
بنی هاشم همه جمعند، منهای علی‌اکبر

عذابم نده
روی زمین نکش پاهاتو
عذابم نده
پیش چشام نبند چشاتو
عذابم نده
بزار تا باز بشنوم صداتو

پیرم کردند، از زندگی سیرم کردند
کنار نعش جوونم اخر، زمین‌گیرم کردند

نظرات