رو به رو بودی با تیغ صد تا سپاه حسین

رو به رو بودی با تیغ صد تا سپاه حسین

[ سید محمد جوادی ]
رو به رو بودی با تیغ صد تا سپاه حسین
دست پر برمی‌گشت حتّی شمر از قتله گاه

حرمتت رو شکست 
بی حیا روی سینه ات نشست
حرمتت رو شکست
با زانو روی سینه ات نشست
دلواپس جون دادی کاشکی شمر
قبل ذبحت چشمات رو می‌بست

زیر پای مرکب رفتی که درهمی
چیدنت روی بوریا از بس کمی

خیلی خالیه جات
دق کردن از غصّه بچّه‌هات
توو کهنه حصیر پاره ای
جمعت کردنت زن‌های دهات

شاهِ نیزه نشین
روضه‌ی گودال من همین
اسب اگه نعلش تازه باشه
پاشو محکم می‌کوبه زمین

خاک فلک به معجر زینب که در سپاه
پیراهن تو را به تماشا گذاشتند
اوّل به روی چادر زهرا گذاشتند

حرمتت رو شکست 
با زانو روی....

هی دست و پا زدی به زیر دست و پا
رو سینتم نشسته شمر بی حیا
داد می‌زدی خدا خدا

یه تیغ کُند و حلقی که نا نداری

عریان شدی، افتاده رو خاکا تنت
دعوا شده، حالا سر پیراهنت

آنقدر محو جمال احدیت بودی
که درآوردن پیراهن تو آسان شد

نعل تازه به سم اسب زدن کار که بود
که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد

نظرات