رسیدم کنارت؛ چرا رووی خاکی عزیز برادر! چرا چاکچاکی حرم تنها مونده؛ همه بیقراریم چه وقته برا خواب؟! پاشو کار داریم با چی ضربه خوردی که خوودت شکسته چرا تیر رفته توو چشمات نشسته پاشو که رقیّه بهونه میگیره نباشی اباالفضل، رقیّه میمیره تو به غربت من، گواهی اباالفضل برا اهل خیمه، پناهی اباالفضل دارم چی میبینم؟! ردّ چکمه رووته چرا نیزههاشون هنوز توو گلوته بدون تو خیمه پرآشوب و درده توقّع ندارن عمو برنگرده داری میشنوی که میگن بین لشکر که کارش تمومه، بدون برادر همه دورهکردن، من نیمهجونو میان تا بگیرن همه سهمشونو دیگه هیچ پناهی برای حرم نیست توو این ازدحامم، جای خواهرم نیست ببین قاتلایی که خنجر کشیدن جدل بینشونه برا سربریدن عقب میندازن هی، دم آخرم رو سر صبر میخوان، ببرن سرم رو