دوباره روضه می‌گیرم عزیزم

دوباره روضه می‌گیرم عزیزم

[ سیدرضا نریمانی ]
دوباره روضه می‌گیرم عزیزم
در این ویرانه می‌میرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از این‌جا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم

گل یاس مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند
سرت را با نخ قنداقه بستند 

چه حسرت‌ها چشیدم بچه‌ام را
چه سختی‌ها کشیدم بچه‌ام را
کنارِ بچه‌های نیزه‌دارش
به روی نیزه دیدم بچه‌ام را

فقط لالا کنم، لالا بخوابی 
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که روی سینه‌ی بابا بخوابی

نه رحمی بر پدر، نه شرم کردند
بساط غارتش را گرم کردند
برای آن‌که راحت‌تر بخوابی
زدند و سینه‌اش را نرم کردند

سرم شد خاک عالَم نیزه رد شد
به پشت خیمه دیدم نیزه رد شد
به دنبال تو می‌گشتند بر خاک
چنان زد از تنت هم نیزه رد شد

به پشت خیمه‌ام قلبم گرفته
تمام چهره‌ام را غم گرفته
ز بس نازی که تیری با سه‌شعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته

عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینه‌ی خود کَند بابا
* * * *
کاشکی یکی بود تو رو به یه جرعه آب مهمون کنه
فکر نمی‌کردم حرمله این‌طور منو حیرون کنه
باباتو بین حرم و معرکه سرگردون کنه

چشم انتظاره مادرت رباب
بی‌طاقته دَمِ حرم
تو رو به خیمه ببرم
دیدی چی اومد به سرم

باشه علی راحت بگیر بخواب
دلم شکست فدا سرت
اگه بپرسه مادرت
می‌گم که خوابه پسرت

می‌ترسم از لحظه‌ای که دَمِ غروب غوغا کنن
برای غارت حرم دور حرم دعوا کنن
نیزه توی خاک بزنن، تن تو رو پیدا کنن

به سرنیزه می‌بندن سر تو
می‌ریزه خون از حنجرت
همه‌ش دعای مادرت
نیفته از نیزه سرت

نگاه کن اشکای خواهر تو
تُو بغلش پیراهنت
می‌خونه وقت رفتنت
داداشی تشنه کشتنت
* * * *
خدای من، خدای من
سر بریدن بچه‌م رو روی پای من
خدای من، خدای من
ببین چقدر تنهان بچه‌های من

خدای من، خدای من
عریان بچه‌ی باحیای من
خدای من، خدای من
ببین چقدر تنهان بچه‌های من
* * * *
خنجر نمی‌بُره
هیچ‌کسی قربونی رو این‌جور سر نمی‌بُره

غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت خنجرش دیر بریدا

غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت موتو خیلی کشیدا

غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت شمر رُو سینه‌ت پریدا

والّا وقاحت داره
خیمه نرید، بردارم رُو خیمه غیرت داره

نظرات