دلبر پر آوازه توی جمل می‌تازه

دلبر پر آوازه توی جمل می‌تازه

[ امین قدیم ]
دلبرِ پُر آوازه، توی جمل می‌تازه
بر پا کرده محشر، سر تا سر در لشکر
چون نوه‌ی حیدر، تو نبرد ممتازه

سایه‌ی رو سرم حسن
ای دل و دلبرم حسن
ای همه‌ باورم حسن 
به فدات مادرم حسن

تو ابر رحمتی، منم کبیرم
ای بی‌نظیرم، شاه دلیرم
خیر کثیرم، شاه کبیرم
مَرد کریمَم، عشقِ قدیمَم، جانم امیرم

حسن مولانا، حسن مولانا ...

* * * *

به ضریح چشمات دخیل می‌بندم
از همه غیر تیغه‌ی علم دل کندم
من فقط بابُ القبله‌ی حرم آرومم
با تو باشم چشامو روی همه می‌بندم

ای آبروی آب
آبروی قوم بنی‌کلاب
ای قمر فرزند ابوتراب
زیر دِین تو باشد آفتاب

میان اهل آسمان قبله به ماه مایل است
اول دفتر ادب نام ابوالفضائل است

قوس نشسته در نظر، نیست ز چشم دل نهان 
بشکند از نگاه تو قلب همه صف‌شکنان

سر و سردار، ای علمدار
لقبی خو، علوی رو
یا للعبّاس، یا اباالفضل

نظرات