دسته گلاتو آوردم خیمه ولی پژمرده دیگه توام مثل من شدی خواهر، یه جوون مرده اشک من واسهت خبر آورده همیشه توی تنهاییم، یه نفر بوده اونم نیست مثل داغ علی اکبر دیگه دستی رو شونهم نیست بیا علمدارم زینب تشییع جنازه داره خیمهی دارُ الحَرب مهمونای تازه داره زینب یا زینب... **** عُون و محمد تو هم مثل پسرم هستند تو آسمون دو ستارهی دورِ قمرم هستند پهلوونای خواهرم هستند روحِ جعفرِ طیار و جانِ حیدر کرارن مثل مادرشون هیچوقت منو تنها نمیذارن خیمه که میسوزه شکسته میشه حُرمتاشون با اکبر و قاسم میسوزه پیکر دوتاشون بیا علمدارم زینب تشییع جنازه داره خیمهی دارُ الحَرب مهمونای تازه داره زینب یا زینب... **** نمیتونم ببینم اشکاتو توی اون حالت سرِ بریده شده روی نیزه بغل ناقهت اونهمه داغ و اینهمه طاقت خوبه دیگه نمیبینم که تو راهیِ مقتل شی دَمِ دروازهی ساعات دو سه روزی معطل شی خوبه نمیبینم اسیری و دست و طناب و خوبه نمیبینم زینب و مجلس شراب و خوبه نمیبینم نامحرمی گرمِ تماشاست مادرشون زینب تو بازار بردهفروشاست ***** حرف بد میزد شترش راه نمیرفت به من لگد میزد